دختری که خودش را گم کرد

ساخت وبلاگ
چند وقتی می‌شود که به طرز عجیبی به خوابیدن مقاومت نشان میدهم. مثل همین الان که دارم از خواب میمیرم اما هیچ تمایلی ندارم که سرم را روی بالش بگذارم.وقتی هم که بالاجبار میخوابم تا صبح چند باری بیدار میشوم و باز به زور میخوابم و در نهایت ۵ صبح تختم را ترک میکنم.بعدازظهر ها هم به ندرت خانه ام. جز دوشنبه و پنجشنبه بقیه ی روزها تا ۹ شب درگیرم معمولا.کم خوابی بی تاب و کلافه ام کرده است.از طرفی خوابیدن مضطربم می‌کند.نمی‌فهمم چه می‌گذرد در من ... + نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ساعت 1:54 توسط Susan | دختری که خودش را گم کرد...
ما را در سایت دختری که خودش را گم کرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : speciallyo بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 13:25

جمله‌ی آخرش کافی بود برای اینکه سرم رو بذارم رو میز و نذارم اشکهام رو ببینه.گریه آخرین مرحله‌ی بروز رنجه.یعنی اونجایی که مستاصلی و نمیدونی باید با اون درد چه بکنی.من از رنج او در رنجم.روانکاوی میگه نباید ادمها رو دستکاری کنی برای تغییر. برای گذار. خودشون باید برسن به اون مرحله که تمامش کنن.من میگم گور بابای روانکاوی. من تمام زورمو میزنم که تو رو از اون فضا در بیارم.نمیشینم دست روی دست بذارم که تموم بشی ‌‌‌... + نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ساعت 12:15 توسط Susan | دختری که خودش را گم کرد...
ما را در سایت دختری که خودش را گم کرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : speciallyo بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 13:25

برای انسانی که دیگر خانه‌ای ندارد تا در آن زندگی کند
نوشتن تبدیل به مکانی برای زندگی می‌شود.
( تئودور آدورنو- اخلاق کوچک)
----------------------------------

هیچ اتفاقی
قرار نیست بیافتد
اما آدمی‌ست دیگر
همیشه
منتظر می‌ماند.

«اورهان ولی»


دختری که خودش را گم کرد...
ما را در سایت دختری که خودش را گم کرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : speciallyo بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 13:25